1 دلم مجنون و، لیلی آن نگاه عشوه ساز او طناب خیمه لیلی است مژگان دراز او
1 در دیده تاب نیست دگر طفل اشک را یاد تو کرده شوخ مگر طفل اشک را
2 غافل نمیشود نفسی از مکیدنش پستان مادر است جگر طفل اشک را
1 نوروز گشت و هر رگ ابری بهار را دست نوازشیست بسر روزگار را
2 از بسکه داده باد صبا برگ گل بآب هر موج گشته شاخ گلی جویبار را
1 این قدر طول امل ره میدهی در دل چرا مصحف خود را این خط میکنی باطل چرا؟
2 عیش دنیا احتلام خواب غفلت بیش نیست از خیالی این قدر آلودگی ای دل چرا