دلم شبی که به شکّر لبی خطاب از قصاب کاشانی غزل 112

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

دلم شبی که به شکّر لبی خطاب ندارد

1 دلم شبی که به شکّر لبی خطاب ندارد چو کودکی است که از بهر شیر خواب ندارد

2 شب وصال مکن منعم از دو دیده بی‌نم عجب مدان گل تصویر اگر گلاب ندارد

3 به دل چو مهر رخت نیست داغ نقش نه بندد نروید از چمنی گل که آفتاب ندارد

4 ز آب و تاب رخت را به آفتاب نسنجم که آفتاب اگر تاب دارد آب ندارد

5 به خاطری که دو مصرع ز ابروی تو نباشد صحیفه‌ای است که یک بیت انتخاب ندارد

6 چو دل ز خون نشود پر نمی‌رسد به وصالی به بزم جا نکند شیشه تا شراب ندارد

7 ز دل مپرس که عشقت ز داغ‌های نهانی چه گنج‌ها که در این خانه خراب ندارد

8 تمام خون دل است اینکه دیده ریخت به راهت غمین مباش ز سودای ما که آب ندارد

9 به قصد کشتن قصاب اضطراب چه داری شهید تیغ تو خواهد شدن شتاب ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment