دل می‏رود ز دستم صاحب زمان از فیض کاشانی غزل 1024

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

دل می‏رود ز دستم صاحب زمان خدا را

1 دل می‏رود ز دستم صاحب زمان خدا را بیرون خرام از غیب، طاقت نماند ما را

2 ای کشتی ولایت، از غرق ده نجاتم باشد که باز بینم، دیدار آشنا را

3 ای صاحب هدایت، شکرانه ولایت از خوان وصل بنواز، مهجور بینوا را

4 مست شراب شوقت، این نغمه می‏سراید: هات الصبوح حیوا، یا ایها السکارا

5 ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون یک لحظه خدمت تو، بهتر ز ملک دارا

6 آنکو شناخت قدرت، هرگز نگشت محتاج این کیمیای مهرت، سلطان کند گدا را

7 آئینه سکندر، کی چون دل تو باشد با آفتاب تابان، نسبت کجا سها را

8 در کوی حضرت تو، فیض ار گذر ندارد در بارگاه شاهان، ره نیست هر گدا را

عکس نوشته
کامنت
comment