-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل میرود ز دستم صاحب زمان خدا را بیرون خرام از غیب، طاقت نماند ما را
2 ای کشتی ولایت، از غرق ده نجاتم باشد که باز بینم، دیدار آشنا را
3 ای صاحب هدایت، شکرانه ولایت از خوان وصل بنواز، مهجور بینوا را
4 مست شراب شوقت، این نغمه میسراید: هات الصبوح حیوا، یا ایها السکارا
5 ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون یک لحظه خدمت تو، بهتر ز ملک دارا
6 آنکو شناخت قدرت، هرگز نگشت محتاج این کیمیای مهرت، سلطان کند گدا را
7 آئینه سکندر، کی چون دل تو باشد با آفتاب تابان، نسبت کجا سها را
8 در کوی حضرت تو، فیض ار گذر ندارد در بارگاه شاهان، ره نیست هر گدا را