دل من دردمند تست درمانش از اوحدی مراغه‌ای غزل 798

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

دل من دردمند تست درمانش نمی‌سازی

1 دل من دردمند تست درمانش نمی‌سازی دلت بر وی نمی‌سوزد به فرمانش نمی‌سازی

2 تنم را خون دل خوردی و ترکش می‌کنی اکنون عجب دارم ز کیش تو که: قربانش نمی‌سازی؟

3 ز کار من همی پرسی که چونست آن؟ نمی‌دانم به دشواری کشید این کار و آسانش نمی‌سازی

4 لبت یک روز بوسی، گفت،خواهم داد، سالی شد عجب گر باز از آن کشتن پشیمانش نمی‌سازی!

5 ترا تا تیر مژگان در کمان ابروان آمد ندیدم سینه‌ای کآماج پیکانش نمی‌سازی

6 دلم را بارها گفتی که: سامانی دهی، اکنون چو شد سرگشته می‌بینم که سامانش نمی‌سازی

7 نمودی: کاوحدی را جمع خواهم داشتن، اکنون نباشی جمع، تا روزی پریشانش نمی‌سازی

عکس نوشته
کامنت
comment