- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل من ز اندوه ننگی ندارد چو داند که شادی درنگی ندارد
2 نیالوده از خون جانم زمانه همه تر کش غم خدنگی ندارد
3 کشد تیغ در روی من صبح هر دم چرا، با من آخر چو جنگی ندارد؟
4 ز آب سرشک و ز آه دمادم چه آیینۀ دل که زنگی ندارد؟
5 ندارد بر چشم من ابر آبی بر محنتم کوه سنگی ندارد
6 بخروارها عیش دارند هر کس دلم بیش از اندوه تنگی ندارد
7 بدیدم بچشم خرد روی کارم جز از خون دل هیچ رنگی ندارد