صید دلم که باشد ازو خون از طبیب اصفهانی غزل 92

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

صید دلم که باشد ازو خون روان هنوز

1 صید دلم که باشد ازو خون روان هنوز خوش آنکه هست سر غمت را نشان هنوز

2 بر دل بسی نهفته ام اما نیامدست حرف شکایت تو مرا بر زبان هنوز

3 قدر وفا نگر تو که از قحط مشتری ماندست این متاع از آن کاروان هنوز

4 هر چند سرگرانیش از حد گذشته است بستن بیار عهد وفای توان هنوز

5 عمرم بسر رسید و دلم گرم ناله باز پایان منزلست و جرس در فغان هنوز

6 گل در چمن شکفت و دریغا که عندلیب خاری نمی کشد ز پی آشیان هنوز

7 منعم ز گریه روز وداعش چه می کنی؟ محمل نگشته است ز چشمم نهان هنوز

8 کامم نداده کشت بتیغ ستم طبیب از من تهی نگشته دل آسمان هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment