1 ای دل من و آزادی ازین زمزمه بس کن اندیشه یی از طعنه ی مرغان قفس کن
2 ای جان منم و نیم نفس بی هده مخروش محتاج به آهم، نکنی ضبط نفس کن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نظام دین و دینا قره العین رسول الله که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
2 به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی
1 خوش در نگار بسته دگر نوبهارست گل رنگ کرده باز به خون هزار دست
2 آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل از آب ابر بسته چنین در نگار دست
1 از بس که گریه کردم و از بس کشیدم آه طوفان آب و آتش ماهی گرفت و ماه
2 در انتظار آن که برآرم دمی به کام چشمم سفید گشت که روی هنر سیاه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به