سرم را درد بر بالین محنت از فضولی بغدادی غزل 360

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

سرم را درد بر بالین محنت سود دور از تو

1 سرم را درد بر بالین محنت سود دور از تو تنم در بستر بیچارگی فرسود دور از تو

2 بر آن بودم که چون دور از تو کردم کم شود در دم ندانستم که خواهد محنتم افزود دور از تو

3 بلای هجر بسیارست و ما بسیار کم طاقت نمی دانیم حال ما چه خواهد بود دور از تو

4 مرا گفتی که خواهی مرد در هجران من بی شک محالست این سخن کی می توان آسود دور از تو

5 نماند از ناله تاب صحبت ما همنشینان را کجا شد آن که ما را صبر می فرمود دور از تو

6 تو آتش پاره من خار ره بر من چو بگذشتی اثر مگذار کز من بر نیاید دود دور از تو

7 جهان شد تیره در چشم فضولی بی مه رویت فلک هرگز ره راحت به او ننمود دور از تو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر