سرم شد باز گرم از مژده بیجای از قدسی مشهدی غزل 447

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

سرم شد باز گرم از مژده بیجای سودایی

1 سرم شد باز گرم از مژده بیجای سودایی به غم دل را بشارت ده، که عاشق می‌شوم جایی

2 چرا جام محبت نشکند عهد لب مستان؟ که آمد لای کش دیوانه میخانه پیمایی

3 به دیگر باره رسوایی، بشارت روح مجنون را که آمد با محبت تازه پیمان کرده رسوایی

4 دو چشمم ماند قدسی بر سر هر ره چو نقش پا که گردد آبروی چشم من، خاک کف پایی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر