- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تند سویم به غضب دید که برخیز و برو خسکم در ته پا ریخت که بگریز و برو
2 چیست گفتم گنهم دست به خنجر زد و گفت پیش از آن دم که شوی کشته بپرهیز و برو
3 پیش رفتم که بکش دست من و دامن تو گرم شد کاتش من باز مکن تیز و برو
4 مینشستم که مگر خار غم از پا بکشم داد دشنام که تقریب مینگیز و برو
5 وحشی این دیده که گردید همه اشک امید آب حسرت کن و از دیده فرو ریز و برو