- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 موی فشانم دگر عشق به درها ببرد در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد
2 روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد مطرب ما این نوا برزد و زرها ببرد
3 من ز سفرهای خود سود بسی داشتم عشق تو در باختن سود سفرها ببرد
4 داشتم از شاخ عمر وعدهٔ برخوردنی باد فراقت به باغ بر زد و برها ببرد
5 باز نیاید به هوش عاشق رویت، که او توش ز تنها ربود، هوش ز سرما ببرد
6 زلف تو دل برد و هست در پی جان، ای عجب! بار کجا میهلد، دوست، که خرها ببرد؟
7 داشت دلی اوحدی، نقد و دگر چیزها این دو بر آتش بسوخت عشق و دگرها ببرد