1 افسون غم ز خاطر من می توان گرفت راه شکفتگی به چمن می توان گرفت
2 در گلشنی گداخته خاموشیت مرا کز غنچه هم گلاب سخن می توان گرفت
3 دارد شهید زندگیم بی تو آسمان خون مرا ز کشتن من می توان گرفت
1 یا جلوه مده فرشته ها را یا خام مکن برشته ها را
2 دهقانی برق اگر نباشد انبار کنند کشته ها را
1 گل گل شکفتی از می و افروختی مرا افروختی ز باده چها سوختی مرا
2 نه مست و نه خمار نه هجران و نه وصال حیرت گدازدم که چرا سوختی مرا
1 سیرکن نو رسیده ما را وحشت آرمیده ما را
2 ای کبوتر دچار باز شوی دیده ای نور دیده ما را