1 تجلی حسنه من معدن النور فدّک القلب منی دکه الطور
2 حرزت صاعقا ثم استفقت رأیت الموت و الاحیا بلاصور
3 تخرب فی هواه دار جسمی و لکن بیت قلبی فیه معمور
4 و من ینظر الی آیات وجهه یجده مصحفّافی الحسن مسطور
5 حوالی خده شعرات خضر کان المسک ممزوج بکافور
6 و ما الخضراء شعرا حول فیه فراهم آمدهٔ گرد شکر مور
7 نهنگ عشق دل را لقمهٔ کرد چو افتادم در این در یاری پر شور
8 دموعی بحر و الهجران نیران من بیچاره غرق بحر مسجور
9 ازینسان شعرها میگوئی ای فیض نویسد تا ملک بر رق منشور