نگاهم از فروغ عارضت در چشم از قدسی مشهدی غزل 154

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

نگاهم از فروغ عارضت در چشم تر سوزد

1 نگاهم از فروغ عارضت در چشم تر سوزد ز بیم گرمی خوی تو آهم در جگر سوزد

2 ز کم‌ظرفی بود هر دم کشیدن از جگر آهی چراغی کو تهی باشد ز روغن بیشتر سوزد

3 به جانم از ملامت اینقدر ناخن نزن ناصح که آتش را کسی چندان که کارد بیشتر سوزد

4 چراغ آسمان نوری ندارد برق آهی کو بود کاین نُه کهن فانوس را در یکدگر سوزد

5 به پیغامی ز وصل یار خوش بودم چه دانستم که از بخت سیاهم بر لب قاصد خبر سوزد

6 ز خون دل نوشتم نامه سوی یار و می‌ترسم که خون دل ز گرمی، بالِ مرغِ نامه‌بر سوزد

7 چو آه خود سراپا شعله‌ام قدسی و می‌ترسم که پیکانش مباد از گرمی خون در جگر سوزد

عکس نوشته
کامنت
comment