🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی
ادیب الممالک فراهانی

مه من که خورشید از ادیب الممالک فراهانی قصیده 88

قصیده 88 ام از 872 قصاید

مه من که خورشید گردون غلامش

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32

1 مه من که خورشید گردون غلامش بگل پای سرو اندرون از خرامش

2 دو ابروی پیوسته اش با دو عارض دو ماه نواست و دو بدر تمامش

3 دل از سنگ سازد تن از سیم سازد که سنگ رخام است در سیم خامش

4 کسی که ز لعلش چشد آب حیوان اگر درکشد باده بادا حرامش

5 پری را نبود این اطاعت همانا فرشته است یا خود فرشته است مامش

6 کسی کو فتد دور از آن روی و گیسو نه پیداست روزش نه پیداست شامش

7 کند مشک سائی نسیم سحرگه چو ساید بر آن طره مشک فامش

8 شگفتم بسی زان سرین شد که گوئی همی در قعود آورد از قیامش

9 مرا کرده چون دال کوژ و دژم قد الف قدی از زلفکان چو لامش

10 مرا آن پی هر چه دشنام گوید ببوسی از آن لب کشم انتقامش

11 وگر سرکشی سازد این بت نمایم باقبال میر جوان بخت رامش

12 خداوند نام آوران کز بزرگی بگردون درافکند آوازه نامش

13 چمن شاد و خرم ز خوی لطیفش فلک مست و سرخوش ز انعام عامش

14 تبارش بزرگ و نژادش خجسته ستوده عصام است و محکم عطامش

15 بهر کار یزدانش یارست ازیرا بهر کار باشد بحق اعتصامش

16 کمیتش چو سر برکند از صطبلش حسامش چو دم برکشد از نیامش

17 ببرد همی از پس غرم سمش بدرد همی بر تن ببر خامش

18 خروشنده رعدی است گوئی کمیتش درخشنده برقی است گوئی حسامش

19 زمام فلک گر نبودی بدستش یکی بختئی بد گسسته زمامش

20 نگویم که تیر است تنها دبیرش که کیوان پیر است هندوی بامش

21 سپهر ای بسا دیه نام آوران را درین گردش دوره صبح و شامش

22 ولیکن نبوده است چون میر اعظم نه بهرام گورش نه دستان سامش

23 کجا مهر تابش کند جز بخاکش کجا چرخ گردش کند جز بکامش

24 چو دولت فراهم شد از اقتدارش چو ملکت منظم شد از اهتمامش

25 شهنشه فرستاد تشریفی از نو که پوشد به پیکر امیر نظامش

26 خداوند تشریف را پیشرو شد بسر هشت و شایسته دید احترامش

27 یکی جشنی آراست فرخ که میران ستادند یکبارگی در سلامش

28 بپیروزی آن را بپوشید در تن که شهدی فزون ریخت گردون بجامش

29 همایون و خوش باد تشریف سلطان بر اندام سالار با احتشامش

30 امیرا «امیری » که بگزیده استی ز اولاد و احفاد قایم مقامش

31 امیری بنام تو دارد تخلص ازین نام دارد فلک نیکنامش

32 امیر است ملک هنر را ولیکن بدرگاه میر است کهتر غلامش

ادیب الممالک فراهانی از شاعران بزرگ قرن 14 هجری می باشد و سبک شعری ایشان نوین است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر مه من که خورشید گردون غلامش قصیده 88 ام از 872 قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی می باشد
شعر قالب : قصیده سبک : نوین
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر مه من که خورشید گردون غلامش

شاعر شعر مه من که خورشید گردون غلامش چه کسی است ؟

شاعر شعر مه من که خورشید گردون غلامش ادیب الممالک فراهانی می باشد.

شعر مه من که خورشید گردون غلامش در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر مه من که خورشید گردون غلامش چیست ؟

قالب شعر مه من که خورشید گردون غلامش قصیده است

سبک شعر مه من که خورشید گردون غلامش چیست ؟

سبک شعر مه من که خورشید گردون غلامش سبک نوین است

مضمون اصلی شعر مه من که خورشید گردون غلامش چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
ادیب الممالک فراهانی

مه من که خورشید از ادیب الممالک فراهانی قصیده 88

قصیده 88 ام از 872 قصاید
بنر