- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مه من شام غمت را سحری پیدا نیست آه ازین غم که ز مهرت اثری پیدا نیست
2 بر تو گر من نگزینم دگری نیست عجب چه کنم در همه عالم دگری پیدا نیست
3 دل شد آواره و زد عشق تو آتش در تن خانه سوخت زآتش شرری پیدا نیست
4 غالبا سیل غمت برد ز جا دلها را کز دل گم شده ما خبری پیدا نیست
5 گم شدم در صف عشاق نپرسید آن مه که درین دایره خونین جگری پیدا نیست
6 اشک را خوار مبینید که در بحر وجود طلبیدیم ازین به گهری پیدا نیست
7 در ره عشق فضولی دم رسوایی زد چند گویید که صاحب نظری پیدا نیست