مه من چند یار ارجمندان از بابافغانی شیرازی غزل 470

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

مه من چند یار ارجمندان می توان بودن

1 مه من چند یار ارجمندان می توان بودن دمی هم بر مراد دردمندان می توان بودن

2 بروی بلبلی گر بشکفد گل می کند کاری چه شد باری بر روی خار خندان می توان بودن

3 ز محبوبان سیم اندام خوش باشد زبان نرمی وگرنه خود بدل سختی چو سندان می توان بودن

4 شرابی گر نمی بخشی بگفت تلخ خرسندم نه هر وقتی حریف آبدندان می توان بودن

5 پسند خاطر خوبی نگشتم گرچه جان دادم عجب گر با چنین مشکل پسندان می توان بودن

6 چه جای عقل و صبر و هوش اگر اینست رعنایی فدای راه این بالا بلندان می توان بودن

7 مصاحب نیستی بگذر فغانی از می و مجلس برون در طفیل تیغ بندان می توان بودن

عکس نوشته
کامنت
comment