1 سینه صافیهای من روشنگر است کعبه هم آیینه اسکندر است
2 سنبل خط جانشین زلف شد باغ حسنش را صفای دیگر است
3 نایب ابروست مژگان دراز سبزه باغ کسی آهنگر است
4 گریه ما را داده عمر جاودان چشمه حیوان ما چشم تر است
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را
1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را
2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا