چشمم نظری در رخ آن از بابافغانی شیرازی غزل 145

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

چشمم نظری در رخ آن دل گسل انداخت

1 چشمم نظری در رخ آن دل گسل انداخت درهم شد و تیرم بدل منفعل انداخت

2 جنگ من و معشوق چو جنگ دل و دیده ست کو حمله بدل زد دل پر خون بگل انداخت

3 در جامه نمی گنجم ازین شوق که آن شمع دستم بگریبان زد و آتش بدل انداخت

4 می خواست که سر رشته فرو ریزدم از هم آتش شد و سوزم بدل مضمحل انداخت

5 یکبار نپرسید بغلتیدن چشمی ما را که ز مژگان زدن متصل انداخت

6 هر بهله ی بلغار که در دست نگاریست دستیست که سرپنجه ی ترک چگل انداخت

7 در آب و عرق از غضب یار فغانی دل را چو گل نم زده خوار و خجل انداخت

عکس نوشته
کامنت
comment