1 میشود پردهٔ چشمم پر کاهی گاهی دیدهام هردو جهان را به نگاهی گاهی
2 وادی عشق بسی دور و دراز است ولی طی شود جادهٔ صدساله به آهی گاهی
3 در طلب کوش و مده دامن امید ز دست دولتی هست که یابی سر راهی گاهی
1 دماغم کافر زنار دار است بتان را بنده و پروردگار است
2 دلم را بین که نالد از غم عشق ترا با دین و آئینم چه کار است
1 زمین خاک در میخانهٔ ما فلک یک گردش پیمانهٔ ما
2 حدیث سوز و ساز ما دراز است جهان دیباچه افسانه ما
1 طایری از تشنگی بیتاب بود در تن او دم مثال موج دود
2 ریزه ی الماس در گلزار دید تشنگی نظاره ی آب آفرید
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران