- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غبارم برنمیخیزد ازین صحرای خوابیده اسیرم همچو جولان در طلسم پای خوابیده
2 غبارم برنمیخیزد ازین صحرای خوابیده اسیرم همچو جولان در طلسم پای خوابیده
3 به غیر از نقش پا جایی ندارد جاده پیمایی تو هم ته جرعهای بردار ازین مینای خوابیده
4 به یاد شام زلفت هر کجا چشمی به هم سودم رگ خواب پریشان گشت مژگانهای خوابیده
5 با این قامت قیامت نیست ممکنگردن افرازد به مژگان تو یعنی فتنهای بر پای خوابیده
6 هدایت خلق غافل را بلای دیگر است اینجا بجز تکلیف بیداری مدان ایذای خوابیده
7 درین وحشتسرا موج گهر هم عبرتی دارد به پهلو میرود عمری زیان فرسای خوابیده
8 به شمع آگهی یک بار نتوان دامن افشاندن که غفلت نیز چندی گرم دارد جای خوابیده
9 غبارم اوج گیرد تا سر از خجالت برون آرم چو محمل بیسبب پامالم از اعضای خوابیده
10 ز جهل و دانشم فرق دویی صورت نمیبندد به معنی غافل بیدارم و دانای خوابیده
11 ز سعی نارسا مشق ندامت میکنم بیدل عصای ناله شد آخر چوکوهم پای خوابیده