بنه از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1440

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

بنه ای سبز خنگ من فراز آسمان‌ها سم

1 بنه ای سبز خنگ من فراز آسمان‌ها سم که بنشست آن مه زیبا چو صد تنگ شکر پیشم

2 روان شد سوی ما کوثر پر از شیر و پر از شکر بدران مشک سقا را بزن سنگی و بشکن خم

3 یکی آهوی جان پرور برآمد از بیابانی که شیر نر ز بیم او زند بر ریگ سوزان دم

4 همه مستیم ای خواجه به روز عید می ماند دهل مست و دهلزن مست و بیخود می زند لم لم

5 درآمد عقل در میدان سر انگشت در دندان که با سرمست و با حیران چه گفتم من که الهاکم

6 یکی عاقل میان ما به دارو هم نمی‌یابد در این زنجیر مجنونان چه مجنون می شود مردم

7 به نزد من یکی ساغر به از صد خانه پرزر بریزم بر تن لاغر از آن باده یکی قمقم

8 میان روزه داران خوش شراب عید در می کش نه آن مستی که شب آیی ز ترس خلق چون کزدم

9 بخور بی‌رطل و بی‌کوزه میی کو بشکند روزه نه ز انگورست و نی شیره نی از طزغو نی از گندم

10 شرابی نی که درریزی سحر مخمور برخیزی دروغین است آن باده از آن افتاده کوته دم

11 دهان بربند و محرم شو به کعبه خامشان می رو پیاپی اندر این مستی نی اشتر جو و نی جم جم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر