1 نادیده من از عشق تو یک روز فراغ بهره نبرد مرا ز وصلت جز داغ
2 کردی تن من ز تاب هجران چو کناغ تا خو داری تو دوست کشتن چو چراغ
1 عاشق و یار یار باید بود در همه کار یار باید بود
2 گر همه راحت و طرب طلبی رنج بردار یار باید بود
1 ای به بر کرده بی وفایی را منقطع کرده آشنایی را
2 بر ما امشبی قناعت کن بنما خلق انبیایی را
1 نور رخ تو قمر ندارد شیرینی تو شکر ندارد
2 خوش باد عشق خوبرویی کز خوبی او خبر ندارد