1 گر خاک ز من به اشک خون پالودن نالید، منال کو گه آسودن
2 زینسان که فراق خواهدم فرسودن بر خاک ز من سایه نخواهد بودن
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
2 برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
1 طبعِ تو دمساز نیست عاشقِ دلسوز را خویِ تو یاریگر است یارِ بدآموز را
2 دستخوشِ تو منام دستِ جفا برگشای بر دلِ من برگمار تیرِ جگردوز را
1 عشاق به جز یار سر انداز نخواهند خوبان به جز از عاشق جانباز نخواهند
2 تا عشق بود عقل روا نیست که مردان در مملکت عاشقی انباز نخواهند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **