-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تنم از خاک شد پیدا شود در خاک هم پنهان ز جان تن بروید جان بماند شاد جاویدان
2 بجز عشقم که سازد پاک ازین خاک کدورت ناک بیا تا ماهی گردم درین دریای بی پایان
3 ببندم خویش را بر عشق و بندد خویش را بر من ندارم دستش از دامن ندارد دستم از دامان
4 من و این عشق و این سر پر شور نهم سر بر سر این کار تا از تن برآید جان
5 بمانم نقش عاشق را پس آنگه بگذرم از عشق بجز معشوق یکتائی نه این ماند مرا نه آن
6 شوم محو جمال او بسان ذره در خورشید شوم گم در خیال او بسان قطره در عمان
7 چو در حبس خودی ماندی برونآ فیض زین زندان که تا دل وارهد از غم رود جان جانب جانان