کاهش طبع من از فطرت بیباک از بیدل دهلوی غزل 466

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

کاهش طبع من از فطرت بیباک خود است

1 کاهش طبع من از فطرت بیباک خود است شمع را برق فنا شعلهٔ ادراک خود است

2 غیر مشکل‌که شود دام اسیران وفا قفس وحشت صبحم جگر چاک خود است

3 برنگردیم سر از دایره حیرانی شبنم ما نگه دیدهء نمناک خود است

4 رنگ بیتابی دل از نفس من پیداست گردن شیشهٔ این باده رگ تاک خود است

5 طوبی اینجا ثمرش قابل دلبستن نیست زاهد از بیخبری ریشهٔ مسواک خود است

6 گر دل از شرم‌ کرم آب شود ایثار است ور نه ‌گوهر همه‌ جا عقده امساک خود است

7 نیست دل را چو شکست انجمن عافیتی صدف‌ گوهر ما سینهٔ صد چاک خود است

8 گردباد از نفس سوخته دامی دارد صید این بادیه در حلقهٔ فتراک خود است

9 ضرر و نفع جهان است به نسبت ورنه زهر در عالم خود صاحب تریاک خود است

10 دل به خون می‌تپد از شوخی جولان نفس موج بیتابی این بحر ز خاشاک خود است

11 شعله را سجده‌گهی نیست چو خاکستر خویش جبههٔ ما نقط دایرهٔ خاک خود است

12 بپدل از ساده ‌دلی آینه لبریز صفاست آب این چشمه ز موج نظر پاک خود است

عکس نوشته
کامنت
comment