- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش یارم به بر خویش مرا بار نداد قوت جانم زد و یاقوت شکر بار نداد
2 آن درختی که همه عمر بکشتم به امید دوش در فرقت او خشک شد و بار نداد
3 شب تاریک چو من حلقه زدم بر در او بار چون داد دل او که مرا بار نداد
4 این چنین کار از آن یار مرا آمد پیش کم ز یک ماه دل و چشم مرا کار نداد
5 شربتی ساخته بود از شکر و آب حیات نه نکو کرد که یک قطره به بیمار نداد
6 هر که او دل به غم یار دهد خسته شود رسته آنست که او دل به غم یار نداد