- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یار من خسرو خوبان ولبش شیرینست خبرش نیست که فرهاد وی این مسکینست
2 نکنم رو ترش ار تیز شود کز لب او سخن تلخ چو جان در دل من شیرینست
3 دید خورشید رخش وز سر انصاف بماه گفت من سایه او بودم وخورشید اینست
4 با رخ او که در او صورت خود نتوان دید هرکه در آینه یی می نگرد خود بینست
5 پای در بستر راحت نکنم وز غم او شب نخسبم که مرا درد سر از بالینست
6 خار مهرش چو برآورد سر از پای کسی رویش از خون جگر چون رخ گل رنگینست
7 دلستان تر نبود از شکن طره او آن خم وتاب که در گیسوی حورالعینست
8 در ره عشق که از هر دوجهانست برون دنیی ای دوست زمن رفت وسخن دردینست
9 گر کسی ماه ندیدست که خندید آنست ورکسی سرو ندیدست که رفتست اینست
10 سیف فرغانی تا ازتو سخن می گوید مرغ روح از سخنش طوطی شکر چینست