1 بچشم من جهان جز رهگذر نیست هزاران رهرو و یک همسفر نیست
2 گذشتم از هجوم خویش و پیوند که از خویشان کسی بیگانه تر نیست
1 سائلی مثل قضای مبرمی بر در ما زد صدای پیهمی
2 از غضب چوبی شکستم بر سرش حاصل دریوزه افتاد از برش
1 نقطهٔ نوری که نام او خودی است زیر خاک ما شرار زندگی است
2 از محبت می شود پاینده تر زنده تر سوزنده تر تابنده تر
1 ندانم باده ام یا ساغرم من گهر در دامنم یا گوهرم من
2 چنان بینم چو بر دل دیده بندم که جانم دیگر است و دیگرم من
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران