1 ریزند خون من آخر خوبان بعربده جوئی نی نیست جای شکایت کاین است رسم نکوئی
2 ای داده دل بجدائی تا کی قرین جفائی سوی صفا نگرانی راه وفا نپوئی
3 خواهم که بخت مساعد یاری کند بدو چیزم یا ساده با لب جامی یا باده با لب جوئی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 قاسم آن نوباوۀ باغ حسن گوهر شاداب دریای محن
2 شیر مست جام لبریز بلا تازه داماد شهید کربلا
1 چون کاروان دشت بلا ره بشام کرد صبح امید اهل حرم رو بشام کرد
2 قوم یهود از پی تأئید کیش خویش ؟؟ را به ستن دست اهتمام کرد
1 از پس قتل خدیو مستطاب آمد از گردون یکی مشگین غراب
2 پر فرو برد اندران خون رطیب شد به یثرب باز نالان با نعیب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به