کمرم شکست عشقت، صنما از الهامی کرمانشاهی غزل 8

الهامی کرمانشاهی

آثار الهامی کرمانشاهی

الهامی کرمانشاهی

کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم

1 کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم جگرم شد از غمت خون، به خدا جگر ندارم

2 تو مرانم از در خود گنهی ندیده از من که بغیر درگه تو که به دری گذر ندارم

3 تو ز جان من چه جویی که ز جان کناره جستم تو چه پرسی از دل من که ز دل خبر ندارم

4 تو که ماندت سراپای به نیشکر چه دانی که تنم ز غم چو نی گشت و به لب شکر ندارم

5 چو ز شست برگشایی تو خدنگ غمزه جانا دل خود نشانه سازم که جز این سپر ندارم

6 نظر از طریق پاکی به جمال نازنینان بطلب ز پاک بینان که من آن نظر ندارم

7 به شب فراقت ای مه ز دعای صبحگاهی همه تیر آهم اما به دلت اثر ندارم

8 قدر و قضا مرا خواست نشان تیر عشقت نظر از قضا نپوشم حذر از قدر ندارم

9 طلبند خلقی الهامی اگر ز بحر گوهر شده‌ام به بحر غم غرق و سر گهر ندارم

عکس نوشته
کامنت
comment