1 زهد و تقوی ز من نمیآید میکنم آنچه عشق فرماید
2 کردهام خویش را بدو تسلیم میکند با من آنچه میباید
3 بکف عشق دادهام خود را کشدم خواه و خواه بخشاید
4 دم بدم صور عشق در دل من عقدهٔ را به نفخه بگشاید
5 هر نفس از جهان جان دل را شاهدی تازه روی بنماید
6 هر صباحی بتازگی شوری شب آبست عاشقان زاید
7 جان فزون میشود ز شورش عشق تن اگر چه ز غصه فرساید
8 عشق تن گیرد و روان بخشد عشق کل کاهد و دل افزاید
9 فیض هر دو ز غیب معنی بکر آورد نظم تازه ار آید