ای مشک تو در چین و در شکن از صفای اصفهانی قصیده 23

صفای اصفهانی

آثار صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

ای مشک تو در چین و در شکن

1 ای مشک تو در چین و در شکن آشوب ختا فتنه ختن

2 ای عود تو بر آفتاب دود ای دود تو بر ماه پیرهن

3 زلفست بران روی همچو ماه یا لخلخه عود بر سمن

4 با دسته ئی از سنبل سیاه رستست ز باغ بهار من

5 ماهست ولی ماه آسمان از لاله ندارد چو او دهن

6 سروست ولی سرو بوستان چو نان نخرامیده در چمن

7 از سرو بسی بهترست و ماه سرویست که با ماه مقترن

8 از این خط و از این ذقن فتاد مور من بیچاره در لگن

9 شد با رسن زلف او بچاه تا دید دل ساده آن ذقن

10 بر تافت سر طره بتاب دل ماند درین چاه بی رسن

11 دارم وثنی در سرای دل او را همه اعضای من شمن

12 جز من بود آیا موحدی باشد دل او خانه و شن

13 آندل که بمژگان آن پریست چون مرغ مسمن بباب زن

14 یا در شکن آندو زلف حور در دست دو هندوی راهزن

عکس نوشته
کامنت
comment