- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مغنی ره مش جان بساز نوازش کنم زان ره دلنواز
2 چنان زن نوا از یکی تا به صد که در بزم خسرو زدی باربد
3 نظامی چو این داستان شد تمام به عزم شدن نیز برداشت گام
4 نه بس روزگاری برین برگذشت که تاریخ عمرش ورق در نوشت
5 فزون بود شش مه ز شصت و سه سال که بر عزم ره بر دهل زد دوال
6 چو حال حکیمان پیشینه گفت حکیمان بخفتند و او نیز خفت
7 رفیقان خود را به گاه رحیل گه از ره خبرداد و گاه از دلیل
8 بخندید و گفتا که آمرزگار به آمرزشم کرد امیدوار
9 زما زحمت خویش دارید دور شما وینسرا ما و دارالسرور
10 درین گفتگو بد که خوابش ربود تو گفتی که بیداریش خود نبود