1 گل گرفتار نقش بالینش صبح دل چاک خواب شیرینش
2 در ره کفر و دین غبار شدم پی نبردم به دین و آیینش
3 گر ز قتلم هنوز راضی نیست مرغ روحم شکار شاهینش
4 سخن آهسته تر ز حسرتیان برده فرهاد خواب شیرینش
5 شکوه ای از کسی ندارد اسیر سینه صافی است حاصل کینش
1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را
2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را