1 گل گرفتار نقش بالینش صبح دل چاک خواب شیرینش
2 در ره کفر و دین غبار شدم پی نبردم به دین و آیینش
3 گر ز قتلم هنوز راضی نیست مرغ روحم شکار شاهینش
4 سخن آهسته تر ز حسرتیان برده فرهاد خواب شیرینش
5 شکوه ای از کسی ندارد اسیر سینه صافی است حاصل کینش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 عکس مهتاب کشیده است پریخانه در آب شده از موج عیان محشر دیوانه در آب
2 گر خیال تو چراغ دل گوهر گردد خیزد از موج شرار پر پروانه در آب
1 دوزخ اقلیم خودنماییها جان مرحله برهنهپاییها
2 بسیار ز جانب وفاکیشان شرمنده شدم ز آشناییها
1 گر دلم پنهان نسازد در غبار آیینه را شعله از خجلت گدازد چون شرار آیینه را
2 پاکتر آید برون دلهای روشن از گداز نیست خاکستر بسوزی گر هزار آیینه را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به