- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند چون کند کرم دف از شعله آواز کند
2 در تن نای چو جان از لب شیرین بدهد سفر بیخودیم را بدمی ساز کند
3 مرغ دل در قفس سینه بمیرد، به از آن که ببال نفس سوخته پرواز کند
4 یکدم از زخم اگر دور شود مژگانت همچو سوفار باندازه دهن باز کند
5 کام دل را که بخشم از برناکامان رفت غلغل شیشه می کی بود آواز کند
6 دل بیحوصله را بیخودی وصل نهشت که دمی گوش بآن چشم سخن ساز کند
7 خار بیداد گل ازبس دل بلبل خون کرد عشقبازی بگل چنگل شهباز کند
8 عقده چون کار من از خویش برون می آرد شانه هرچند که زان زلف گره باز کند
9 تا بداند که جفا در خور طاقت باید یکنفس آینه خواهم که باو ناز کند
10 مرد عشق تو کلیم است که از دست غمت می خورد خون و خیال می شیراز کند