مرد مرادی، نه از رودکی سمرقندی قصیده-قطعه 32

رودکی سمرقندی

آثار رودکی سمرقندی

رودکی سمرقندی

مرد مرادی، نه همانا که مرد

1 مرد مرادی، نه همانا که مرد مرگ چنان خواجه نه کاری‌ست خرد

2 جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد

3 آن ملک با ملکی رفت باز زنده کنون شد که تو گویی: بمرد

4 کاه نبد او، که به بادی پرید آب نبد او، که به سرما فسرد

5 شانه نبود او، که به مویی شکست دانه نبود او، که زمینش فشرد

6 گنج زری بود در این خاکدان کاو دو جهان را به جوی می‌شمرد

7 قالب خاکی سوی خاکی فکند جان و خرد سوی سماوات برد

8 جان دوم را، که ندانند خلق مصقله‌ای کرد و به جانان سپرد

9 صاف بد آمیخته با درد می بر سر خم رفت و جدا شد ز درد

10 در سفر افتند به هم، ای عزیز مروزی و رازی و رومی و کرد

11 خانهٔ خود باز رود هر یکی اطلس کی باشد همتای برد؟

12 خامش کن چون نقط، ایرا ملک نام تو از دفتر گفتن سترد

عکس نوشته
کامنت
comment