مهتاب برآمد از جلال الدین محمد مولوی غزل 651

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

مهتاب برآمد کلک از گور برآمد

1 مهتاب برآمد کلک از گور برآمد وز ریگ سیه چرده سقنقور برآمد

2 آنک از قلمش موسی و عیسیست مصور از نفخه او دمدمه صور برآمد

3 در هاون اقبال عنایت گهری کوفت صد دیده حق بین ز دل کور برآمد

4 از تف بهاری چه خبر یافت دل خاک کز خاک سیه قافله مور برآمد

5 از بحر عسل‌هاش چه دید آن دل زنبور با مشک عسل گله زنبور برآمد

6 در مخزن او کرم ضعیفی به چه ره یافت کز وی خز و ابریشم موفور برآمد

7 بی دیده و بی‌گوش صدف رزق کجا یافت تا حاصل در گشت و چو گنجور برآمد

8 نرم آهن و سنگی سوی انوار چه ره یافت کز آهن و سنگی علم نور برآمد

9 بنگر که ز گلزار چه گلزار بخندید وز سرمه چون قیر چه کافور برآمد

10 بی غازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت کافروخته از پرده مستور برآمد

11 در دولت و در عزت آن شاه نکوکار این لشگر بشکسته چه منصور برآمد

12 یک سیب بنی دیدم در باغ جمالش هر سیب که بشکافت از او حور برآمد

13 چون حور برآمد ز دل سیب بخندید از خنده او حاجت رنجور برآمد

14 این هستی و این مستی و این جنبش مستان زان باده مدان کز دل انگور برآمد

15 شمس الحق تبریز چو این شور برانگیخت از مشرق جان آن مه مشهور برآمد

عکس نوشته
کامنت
comment