1 مژگان او به دام نگاهم گرفته است هرجا که می روم سر راهم گرفته است
2 آیم به کار دل همه گر روز محشر است خونها که خورده است گواهم گرفته است
3 عشق خجل ز مسجد و میخانه کرده است گاهی به راه و گه به نگاهم گرفته است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 زنجیری طرهات ختنها سودایی جلوهات چمنها
2 فریاد که دم نمیتوان زد بییاد تو هیچ ما و منها
1 فهمیده چشم شوخ تو حال خراب ما غوغای ناز تا چه کند با حجاب ما
2 از عشق خاکسار به جایی رسیده ایم ماییم آسمان و دل است آفتاب ما
1 سیرکن نو رسیده ما را وحشت آرمیده ما را
2 ای کبوتر دچار باز شوی دیده ای نور دیده ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به