مژده صبح درین تیره شبانم از غالب دهلوی غزل 164

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

مژده صبح درین تیره شبانم دادند

1 مژده صبح درین تیره شبانم دادند شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

2 رخ گشودند و لب هرزه سرایم بستند دل ربودند و دو چشم نگرانم دادند

3 سوخت آتشکده ز آتش نفسم بخشیدند ریخت بتخانه ز ناقوس فغانم دادند

4 گهر از رایت شاهان عجم برچیدند به عوض خامه گنجینه فشانم دادند

5 افسر از تارک ترکان پشنگی بردند به سخن ناصیه فر کیانم دادند

6 گوهر از تاج گسستند و به دانش بستند هر چه بردند به پیدا به نهانم دادند

7 هر چه در جزیه ز گبران می ناب آوردند به شب جمعه ماه رمضانم دادند

8 هر چه از دستگه پارس به یغما بردند تا بنالم هم از آن جمله زبانم دادند

9 دل ز غم مرده و من زنده همانا این مگر بود ارزنده به ماتم که امانم دادند

10 هم ز آغاز به خوف و خطرستم غالب طالع از قوس و شمار از سرطانم دادند

عکس نوشته
کامنت
comment