- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مبین، که تاب نگاه تو آفتاب ندارم بناز خنده ی پنهان مزن که تاب ندارم
2 هنوز در خفقانم ز گریه های شبانه زبان بگز که وجود چنین شراب ندارم
3 بماند دانش من در جواب یک سخن تو دگر زهر چه سخن می کنی جواب ندارم
4 قلم بحرف ملامت کشیده ام من مجنون چنانکه گر بزنند آتشم عذاب ندارم
5 ببزم لاله رخان گشته چون سپند بر آتش چه جای باغ که پروای مشک ناب ندارم
6 ز گلخنم مبر ای دل که داشتی بچراغم برو که من هوس گشت ماهتاب ندارم
7 زمان زمان ز خیالت در آتشم همه ی شب چه خوابهای پریشان کز اضطراب ندارم
8 زیاد روی تو هر شب نداشتم خبر از خود تویی برابرم امشب که هیچ خواب ندارم
9 گذشت گریه ام از حد چنین مسوز فغانی که آب در جگر از دود این کباب ندارم