1 کرد ناصح منع من از گریه بی رخسار او خنده ام آمد میان گریه بر گفتار او
2 او نه سرمست است من مدهوش محو حیرتم هست او در کار من حیران و من در کار او
3 نیست دور از نسبتی گر هست حسن التفات بر دل بیمار من از نرگس بیمار او
4 عالمی را ناله آم در ناله دارد روز و شب نیست مخصوص من بی دل همین آزار او
5 دور کج رو خورد چون می خون من تا مست شد مستی او می شود معلوم از رفتار او
6 دوش پیش چشم پرخون داشتم آیینه دیدمش خونین جگر از حسرت دیدار او
7 بر فضولی بیش ازین مپسند بیداد ای صنم رحم کن بهر خدا بر نالههای زار او