- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میر گفت او کیست کو سنگی زند بر سبوی ما سبو را بشکند
2 چون گذر سازد ز کویم شیر نر ترس ترسان بگذرد با صد حذر
3 بندهٔ ما را چرا آزرد دل کرد ما را پیش مهمانان خجل
4 شربتی که به ز خون اوست ریخت این زمان همچون زنان از ما گریخت
5 لیک جان از دست من او کی برد گیر همچون مرغ بالا بر پرد
6 تیر قهر خویش بر پرش زنم پر و بال مردریگش بر کنم
7 گر رود در سنگ سخت از کوششم از دل سنگش کنون بیرون کشم
8 من برانم بر تن او ضربتی که بود قوادکان را عبرتی
9 با همه سالوس با ما نیز هم داد او و صد چو او این دم دهم
10 خشم خونخوارش شده بد سرکشی از دهانش می بر آمد آتشی