دیشب خرابی میم از حصر و حد از عارف قزوینی غزل 50

عارف قزوینی

آثار عارف قزوینی

عارف قزوینی

دیشب خرابی میم از حصر و حد گذشت

1 دیشب خرابی میم از حصر و حد گذشت این سیل کوه ساز خم آمد ز سد گذشت

2 گفتم حساب جام شماری بدست کیست ساقی جواب گفت چه پرسی ز صد گذشت

3 قدم خمیده شد چو کمان تا که دیده دید همچون مه چهارده آن سرو قد گذشت

4 با یار صحبت از گله های گذشته بود آمد رقیب و دید نماند از حسد گذشت

5 نگذاشت دست رد بکس هر جا نظر فکند خون ریخت چشم مست تو بی دست رد گذشت

6 تعداد کشتگان تو نتوان همینقدر اجساد بی شماره خون از جسد گذشت

7 بد کرده را بگوی که «بد از تو تا ابد ای بی خبر بماند ز ما خوب و بد گذشت »

8 بی صاحبی خانه من بین ز هر طرف هرکس رسید بی پته و بی سند گذشت

9 عمری که در نتیجه اش عمرم تمام شد عارف، هزار شکر، گذشت ار چه بد گذشت

عکس نوشته
کامنت
comment