-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایا صیّاد رحمی کن، مرنجان نیمجانم را بکَن بال و پرم، امّا مسوزان استخوانم را
2 اگر قصد شکارم داشتی اینک اسیرم من دگر از باغ بیرون شو، مسوزان آشیانم را
3 به گردن بستهای چون رشتهٔ بر پای زنجیرم مروّت کن اجازت ده که بگشایم زبانم را
4 به پیرامون گُل از بس خلیده خار در پایم شده خونین بهر جای چمن بینی نشانم را
5 در این کنج قفس دور از گلستان، سوختم، مُردم خبر کن ای صبا از حال زارم، باغبانم را
6 ز تنهائی دلم خون شد، خدا را محرم رازی که بنویسم بسوی دوستانم، داستانم را
7 من بیچاره آن روزی به قتل خود یقین کردم که دیدم تازه با گرگ اُلفتی باشد، شبانم را
8 اسیرم ساخت در دست قضا و پنجهٔ دشمن دوچار خواب غفلت کرد از اوّل پاسبانم را