- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مشکن صنما عهد که من توبه شکستم وز بهر تو در کنج خرابات نشستم
2 اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک زیرا که میان سخت به زنّار ببستم
3 پیش تو برم سجده میانبسته به زنّار تا خلق بدانند که خورشیدپرستم
4 بندم کن و حدّم بزن ای شحنهٔ خوبان کز هجر تو دیوانه و از عشق تو مستم
5 از مستی و دیوانگی من چه گریزی کز تو گذرم نیست به هر حال که هستم