1 مگو کشتن بلایی بر سر منصور میآرد شراب نیستی جان در تن مخمور میآرد
2 چه شد خوارم جنونم آنقدرها دوست میدارد که زنجیر مرا از تار زلف حور میآرد
3 نمیدانم دل دیوانه در بزم که ره دارد به سویم هر نفس گلدستههای نور میآرد
4 تجلی نامه موسی اگر از طور میآید محبت هم پیام ما ز راه دور میآرد
5 نمیدانم خراب کیست کز یک قطرهٔ باران کمان موج بر بازوی دریا زور میآرد
6 به گلزارم کشد شوق تو پندارد دلی دارم نسیمی غنچهٔ مغز مرا در شور میآرد
7 قناعت خاک را هم گنج گوهر میتواند کرد کلید ملک جم از نقش پای مور میآرد
8 اسیر بیسرانجام تو عالی همتی دارد برای ما شراب از کاسه فغفور میآرد