مگو کشتن بلایی بر سر منصور می‌آرد از اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

مگو کشتن بلایی بر سر منصور می‌آرد

1 مگو کشتن بلایی بر سر منصور می‌آرد شراب نیستی جان در تن مخمور می‌آرد

2 چه شد خوارم جنونم آنقدرها دوست می‌دارد که زنجیر مرا از تار زلف حور می‌آرد

3 نمی‌دانم دل دیوانه در بزم که ره دارد به سویم هر نفس گلدسته‌های نور می‌آرد

4 تجلی نامه موسی اگر از طور می‌آید محبت هم پیام ما ز راه دور می‌آرد

5 نمی‌دانم خراب کیست کز یک قطرهٔ باران کمان موج بر بازوی دریا زور می‌آرد

6 به گلزارم کشد شوق تو پندارد دلی دارم نسیمی غنچهٔ مغز مرا در شور می‌آرد

7 قناعت خاک را هم گنج گوهر می‌تواند کرد کلید ملک جم از نقش پای مور می‌آرد

8 اسیر بی‌سرانجام تو عالی همتی دارد برای ما شراب از کاسه فغفور می‌آرد

عکس نوشته