-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کار آسانی مدان تاج کمر برداشتن همچو خورشید آتشی باید به سر برداشتن
2 غفلت ذاتی به جهد ازدل نگردد مرتفع تیرگی نتوان به صیقل از سپر برداشتن
3 سعی بیمغزان به عزم خفت ما باطل است نیست ممکن پنبه را آب ازگهر برداشتن
4 برندارد دوش آزادی خم باری دگر یک نگهکم نیستگر خواهد شرر برداشتن
5 سایهٔ مو نیز میچربد بر آثار نفس اینقدر گردن نمیارزد به سر برداشتن
6 حایلی دیگر ندارد منزل مقصود ما گرد خود میباید از ره چون سحر برداشتن
7 همتت در ترک اسباب اینقدر عاجز چراست می شود افکندن بارت مگر برداشتن
8 چون نگه تاکی ز مژگان زحمتت باید کشید یک تپش پرواز و چندین بال و پر برداشتن
9 نیست عذر ناتوانی باب اقلیم وفا زخم بسیار است میباید جگر برداشتن
10 شرمدار از سعی خوه ای حرصکوش بیخبر عزم مقصدگور و آنگه کرّ و فر برداشتن
11 کر چنین نیرن حرصت دشمن آسودکیست خاک شو در منزل ازگرد سفر برداشتن
12 دانه را بیدل ز فیض سجدهریزیهای عجز نیست بی نشو و نما از خاک سر برداشتن