من و تا روز، هر شب در فراق از قدسی مشهدی غزل 448

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

من و تا روز، هر شب در فراق چشم میگونی

1 من و تا روز، هر شب در فراق چشم میگونی به دل پیکان پر زهری، به لب پیمانه خونی

2 ز عکس عارض جانان، شود هر ذره خورشیدی ز خوناب سرشک من، شود هر قطره جیحونی

3 مخوان افسانه وز من پرس اوضاع محبت را که نبود عشقبازی کار هر فرهاد و مجنونی

4 پی نظّاره‌اش از ناز می‌کشتی ملایک را اگر می‌داشتی رضوان چو قدت نخل موزونی

5 مسیحا کی تواند برد از نیرنگ عشقت جان؟ محبت را صد اعجازست تضمین در هر افسونی

6 ز حسرت میرم و سوی تو هرگز نامه ننویسم که بر خود رشک ورزم، گر شود آگه به مضمونی

7 خیالت گوییا امشب دلی را مضطرب دارد که غیرت بر دلم هر لحظه می‌آرد شبیخونی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر