- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من و از دور تماشای گلستان کسی به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی
2 در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی
3 زیر بار سرم این دست بفرساید به ز آنکه دستیست که دور است ز دامان کسی
4 پادشاهان و نکویان دو گروه عجبند که نبودند و نباشند به فرمان کسی
5 وحشی از هجر تو جان داد، تو باشی زنده زندگی بخش کسی عمر کسی جان کسی